گفتگوی بنده خدا با خدا

ساخت وبلاگ
روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت.در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه مدیر گفت: اکنون ایمیل‌تان را بدهید تا ضوابط کاری‌تان را برای‌تان ارسال کنیم.مرد گفت: من ایمیل ندارم.مدیر گفت: شما می‌خواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید. متاسفم من برای شما کاری ندارم.مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر می‌فروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. تا جایی که کارشگرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد. یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، مدیر آن شرکت گفت: ایمیل‌تان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.مرد گفت: ایمیل ندارم.مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی می‌شدین. مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت مایکروسافت بودم…گاهی نداشته‌های ما به نفع ماست. گفتگوی بنده خدا با خدا...
ما را در سایت گفتگوی بنده خدا با خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablaze بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 18:34

در شهر «واسط» (بین كوفه و بصره) چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهكار او بودند. بقال پى در پى از آنها مى خواست كه بدهكارى خود را بپردازند، و با آنها برخورد خشن مى كرد و با سخنان درشت ، حق خود را مطالبه مى نمود، آنها از خشونتهاى بقال ناراحت بودند، ولى بر اثر تهیدستى چاره اى جز صبر و تحمل نداشتند.در این میان ، صاحبدلى گفت : «وعده دادن نفس به غذا آسانتر از وعده دادن پول به بقال است ».(یعنى به شكم خود در مورد غذا وعده امروز و فردا بده ، و خود را بدهكار بقال ننما، كه وعده به شكم آسان است و وعده به بقال سخت مى باشد.) گفتگوی بنده خدا با خدا...
ما را در سایت گفتگوی بنده خدا با خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablaze بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 18:34

بارالها...از كوي تو بيرون نرود پاي خيالمنكند فرق به حالمچه براني،چه بخواني... چه به اوجم برسانيچه به خاكم بكشاني... نه من آنم كه برنجمنه تو آني كه براني..نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشمنه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهيدر اگر باز نگردد...نروم باز به جاييپشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهيكس به غير از تو نخواهمچه بخواهي چه نخواهيباز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي گفتگوی بنده خدا با خدا...
ما را در سایت گفتگوی بنده خدا با خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablaze بازدید : 35 تاريخ : شنبه 8 مهر 1402 ساعت: 18:50